سلام به عزیزای دلم
مطلب جالبی در مورد سندروم استکهلم دیدم حیم اومد به اشتراک نذارم راستش منبعش رو در مطلب ننوشته بود .
سندرم استکهلم سازمانی چیست و چگونه با آن مقابله کنیم؟
سندرم استکهلم سازمانی» یک مشکل جدی است که امروزه با رشدی چشمگیر در محیط کار همراه است؛ بهطوری که میتوان از آن به عنوان یکی از بزرگترین آسیبهای موجود در محیط کار امروزی نام برد.
کارمندان و کارفرمایان (خصوصا کارمندان یا بهتر است بگوییم کارگران) وماً از داشتن چنین عارضهای آگاه نیستند. پیش از آنکه ببینیم سندرم اسکهلم سازمانی چیست، بهتر است ابتدا درباره سندرم استکهلم» بدانیم.
سندرم استکهلم به عارضهای روانشناختی اشاره دارد که اغلب در موقعیتهای گروگانگیری اتفاق میافتد؛ یعنی زمانی که گروگانها شروع به شناخت و همدردی با گروگانگیر خود میکنند!! این موقعیت حتی در مواقعی که گروگانگیر با گروگان بدرفتاری میکند هم اتفاق میافتد. در این موقعیت، مدیریت منابع حیاتی (مانند غذا، آب، پناهگاه و غیره) و تنبیه و تشویق توسط گروگانگیر صورت میگیرد.
اصطلاح سندرم استکهلم» برای اولین بار، پس از سرقت از بانکی در استکهلمِ سوئد مورد استفاده قرار گرفت و بعدها توسط روانشناسی به نام فرانک اوخبرگ (Frank Ochberg) تعریف و نامگذاری شد.
طی این گروگانگیری، چهار کارمند بانک به مدت ۶ روز به گروگان گرفته شدند. جالب اینجاست طی این شش روز، قربانیان چنان وابستگی عاطفی به گروگانگیرها پیدا کردند که حتی از همکاری با پلیس سر باز زدند و پس از آزادیشان، در دفاع از گروگانگیران خود برآمدند.
خیلی عجیب است. این طور نیست؟ این ماجرا زمانی جالبتر میشود که میفهمیم ما هم ممکن است به این عارضه دچار باشیم.
سندرم استکهلم سازمانی و زندگی مدرن!
در زندگی مدرن امروز، ارزش هر انسان نشات گرفته از کار اوست. بنابراین همه ما اگر برای مدتی طولانی در محیط کاری خاصی قرار بگیریم، احتمالاً سندرم استکهلم را تجربه خواهیم کرد. سندرم استکهلم سازمانی زمانی اتفاق میافتد که کارمندان برای مدتی طولانی در یک شرکت کار میکنند و به آن شرکت، به اصطلاح، وفادار میشوند. در این موقعیت، کارفرما از این وفاداری سوءاستفاده کرده و با آنها بدرفتاری میکند. بسیاری از افراد به ظاهر وفادار در سازمانها، از کار و شرایط خود راضی نیستند و گاهی اوقات مورد توهین و تمسخر قرار میگیرند اما به دلیل پست و مقامی نه چندان ارزشمند که به آنها داده شده، آن شرایط را تحمل میکنند. جالب اینجاست که در اکثر مواقع، این پست و مقام ارزش پولی خاصی برای آنها ایجاد نمیکند. بدترین قسمت ماجرا اینجاست که کارفرما برای پست و مقام کمارزشی که به آنها داده، بر آنها منت هم گذاشته و این حس را در آنها ایجاد میکند که لیاقت آن را نداشتهاند و به همین دلیل، به کارمند حس وفاداری دست میدهد.
این بدرفتاریها میتواند در کلام کارفرما، ساعات کار طولانی یا عدم توجه کارفرما به سلامت همکار و سلامتی کارمند باشد. حتی ممکن است کارفرما در قالب یک طرح عمومی وانمود کند که سلامت کارمندانش برایش اهمیت دارد اما در نهایت مشخص میشود که کارمندان، خودشان باید برای سلامت خودشان هزینههایی را بپردازند. اگر رابطه میان کارفرما و کارمند به رابطه گروگان و گروگانگیر تبدیل شود، سرنوشت کارمند در اختیار کارفرما قرار میگیرد؛ بهطوری که اگر لحظهای احساس کند کارمندش اوامر او را به خوبی انجام نمیدهد، عذر او را خواهد خواست.
کارمندانی که از سندرم استکهلم سازمانی» رنج میبرند به صورت ناخودآگاه میل عجیبی به برقراری رابطه احساسی با شرکت خود دارند. این روابط معمولاً به سلامتیشان آسیبهای بسیار شدیدی وارد میکند. این افراد معمولاً رفتار بد کارفرما با خودشان یا دیگران را برای پیشرفت شرکت توجیه کرده و کاملاً منطقی میپندارند؛ بهطوری که وقتی فردی از بیرون رفتارهای کارفرما را زیر سوال میبرد با عصبانیت از کارفرمای خود دفاع میکنند. به بیان دیگر، موضوعی به این سادگی را انکار میکنند!!
فرهنگِ سازمانیِ شرکتی که در آن سندرم استکهلم سازمانی حاکم است، ویژگیهای خاصی دارد. برای مثال چنین شرکتهایی در اغلب اوقات، روحیه سوءاستفاده از همکاران را ایجاد کرده یا حتی کارمندان را به آن تشویق میکنند. در این سازمانها حس وفاداری به شرکت به عنوان یک اصل مهم به کارکنان تفهیم و تلقین میشود. این در حالی است که سازمان، هیچگونه تعهد و وفاداری نسبت به سلامتی کارمندان و آینده شغلیشان ندارد. حتی ممکن است کارمندان در این سازمانها شاهد تبعیض شدید بین کارمندان باشند اما در مقابل این تبعیض، یا سکوت میکنند یا حتی دلایلی برای وجود این تبعیض پیدا کرده و شرایط موجود را توجیه میکنند؛ گویی که هیچ تبعیضی وجود ندارد.
نکته اصلی که در پیشرفت سندرم استکهلم سازمانی تاثیر دارد این است که طرفِ قدرتمند (یعنی کارفرما)، منبع تهدید و در عین حال مهربانی برای طرفی است که قدرت کمتری دارد (یعنی کارمند). در این حالت آسایش روانی فرد به راحتی تحت کنترل قرار میگیرد. شرایط تا آنجا بحرانی میشود که کارمندان از دریافت وجهی ناچیز که شاید معادل هزینه یک وعده در رستوران باشد، خوشحال میشوند و علیرغم احساس درونی بدی که دارند، قدردان کارفرمای خود هستند.
کارمندانی که این علائم را تجربه میکنند در معرض اختلالهای بزرگ روحی و روانی قرار میگیرند. گفته میشود گذراندن یک روز کاری با این میزان فشار روانی و در چنین محیطی، شدیداً به سلامت روحی و جسمی فرد آسیب خواهد زد. علاوه بر آن، این سندرم به سلامت دوستان و اعضای خانواده او نیز که هدف اصلی خشمهای فرو خورده او هستند، آسیب میرساند.
بر هم زدن این شرایط بسیار مشکل است به خصوص در جامعهای که کار کردن و رفاه مادی را بر سلامت روانی ترجیح میدهد. یادتان باشد که مدیران سوءاستفادهگر مطلقاً مستحق وفاداری نیستند زیرا آسایش خیال شما از هر چیز دیگری با ارزشتر است.
تفاوتهای بسیاری میان گروگانگیری در دنیای واقعی و گروگانگیری در محیط کار وجود دارد. واقعیت این است که رئیستان، شما را در اتاق زندانی نکرده و شما را به مرگ تهدید نکرده است، اما در محیط کار آنقدر فشار روی شما زیاد است که وضعیت را میتوان به چنین شرایطی تشبیه کرد.
اما برای اینکه گرفتار گروگانگیری و همینطور سندرم استکهلم در محیط کار نشوید باید چه کارهایی انجام دهید؟
خود را کنار بکشید
اگر خود را کنار بکشید و امیدوار باشید تا شرایط به مرور تغییر کند شاید به نظر استراتژی مناسبی بیاید، اما دقت کنید ممکن است رئیس شما (گروگانگیر) رفتار بد خود را ادامه داده و حتی تشدید کند. بنابراین باید آگاهانه این کار را انجام دهید. شاید در مقاطعی این کار عاقلانه باشد، اما قطعا نمیتواند به صورت دائمی یک استراتژی مناسب به شمار آید.
تنها به دنبال پذیرش رفتارهای مثبت باشید
تلاش برای پذیرفتن شرایط، همدردی کردن و شناخت گروگانگیر باعث تائید رفتارهای کنترلکننده کارفرما میشود و شما را دقیقاً در مسیر سندرم استکهلم سازمانی قرار خواهد داد. بنابراین نباید تمام رفتارهای مثبت و منفی او را بپذیرید و توجیه کنید. تنها رفتارهای مثبت او قابل پذیرش هستند. به این نکته توجه داشته باشید که هر کارفرمایی ممکن است واقعا ویژگیهای خوب هم داشته باشد و باید واقعبینانه به شرایط موجود نگاه کنید.
روی کمک دیگران حساب کنید
نکتهای که در خصوص مدیران کنترلگر همیشه صادق بوده، منزوی کردن کارمندان است. این کارفرمایان میخواهند کوچکترین نکات در کار شما را مدیریت کنند و اجازه ندهند حتی شما متحد و دوستی در محیط کار داشته باشید. با این وجود، سعی کنید در میان همکاران خود، دوستانی پیدا کنید و در این شرایط از آنها کمک بگیرید.
ساکت نمانید و درباره رفتار بد رئیس با او صحبت کنید
یکی از بزرگترین حسرتهای افرادی که گرفتار سندرم استکهلم سازمانی شدهاند این است که در مقابل رفتارهای بد مقاومت نکردهاند. بدانید که این حسرت میتواند سالهای زیادی همراه شما باشد. پس سعی کنید این حسرت را کنار گذاشته، استراتژی مفیدی به کار گرفته و با رئیس خود قرار ملاقاتی خصوصی ترتیب دهید. رک و راست و البته مؤدبانه به او بگویید که رفتارش با شما چقدر بد بوده و چه اثراتی بر شما و کارتان خواهد گذاشت.
اشاره دقیق و جزئی به رفتارهای گروگانگیر میتواند تا حد زیادی مانع از این رفتارها و همینطور رخداد سندرم استکهلم سازمانی شود، اما ریسک از دست دادن شغل را هم بالا خواهد برد.
استراتژی ضد حمله را به کار ببرید
به یاد داشته باشید در این مواقع همیشه فرصت این را دارید که شکایت خود را به طور رسمی به مدیر بالاتر یا کارشناس منابع انسانی در شرکت ببرید. برای صرفهجویی در وقت میتوانید نتایج موارد قبلی اینگونه شکایات را جویا شده و پس از آن، این کار را انجام دهید. در صورتیکه از سلامت ساختار اداری سازمان خود مطمئن نیستید، این یک ریسک بزرگ خواهد بود. میتوانید به تجربه افراد قبلی که چنین ریسکی را متقبل شدهاند و اکنون در بین کارمندان نیستند، مراجعه کنید. شاید آنها بعد از خروج از سازمان شما، شرایط بهتری داشته باشند و این ممکن است برای شما انگیزه کافی ایجاد کند.
راه آخر: استعفا دهید!
بدانید که هیچکس روی سر شما تفنگ نگذاشته و شما را مجبور به تحمل این شرایط نکرده است. همیشه حق استعفا دادن را خواهید داشت، اما دقت داشته باشید که این کار را با برنامهریزی و تفکر کافی صورت دهید. یادتان باشد اگر میخواهید استعفا دهید، به صورت کاملاً حرفهای و با آرامش کامل باشد.
سندرم استکهلم سازمانی تجربهای بسیار ناخوشایند است. بسیاری از افراد با بیاطلاعی آن را پذیرفته و بسیاری هم در برابر آن مواضع دفاعی میگیرند. اما نکته مهم این است که همیشه راههای جایگزینی مانند مذاکره، عمل متقابل، استعفاء و … وجود دارد. هرچند چنین استراتژیهایی بدون ریسک نیستند، اما میتوانند به راحتی ذهن شما را آسوده کنند
درباره این سایت